شبی که ماه کامل شد
شبی که ماه کامل شد
و قصه های پر از اندوه هزاره ها رد شد
نگاه تلخ و عمق روزگار سر شد
رد خواهی شد
از فراخوانی فصل های پی در پی
چه بهارش باشد و چه زمستان فرقی نمیکند
تو رد شده ای تا برسی
از پس تمام رسیدن ها متولد شدن را بلد میشوی
لبخند میزنی و می نشینی
نگاه میکنی و نگاره میبینی
غنج میزد دلم برای دیدنت
فرقی نمیکند بهارش باشد یا زمستانش
لبخند تو باشد
دستان من باشد
فرقی نمیکند
رسیده ایم تا رد شویم
و گذر کنیم از فصل های تلخ سال
از پاییز های پر تکرار
من می نشینم
در انتظار فصل رسیدنت
روزی بیا و
لبخندی بزن
۱۲ خرداد ۱۳۹۹