دیگه باورت ندارم،به غریبه دل سپردی
دیگه باورت ندارم،نگو ساده ای و پاکی
یه روزی بیاد ببینم زیر خروارای خاکی
دیگه آرزو ندارم آسمون برات بباره
هر بلایی سرم اومد عوضش سرت بیاره
غم دنیا رو گذاشتی بعد رفتنت رو دوشم
یه روزی برات الهی پیرهن عزا بپوشم
یکی پیدا بشه کاشکی با تو مثل من نباشه
تا دلت رو دادی دستش،بره و ازت جدا شه
دیگه تو خلوتت از من یه سراغی نمی گیری
از خدا می خوام تو غربت،توی تنهایی بمیری
تو که عاشقم نبودی که به جاده دل بدوزی
توی آتیش جهنم...حقته،باید بسوزی
دیگه باورت ندارم،به غریبه دل سپردی
آخه میشنوم یه روزی رفتی و یه گوشه مردی
کاش بیای دوباره پیشم...نه که باز برات بمیرم
من فقط می خوام دلم رو از دل تو پس بگیرم
اما نه...اون دل ساده وقتی دستتو نخونه
پس لیاقتش همینه که پیش خودت بمونه
دلمو بشکن و بگذر...حالا اون دستتو خونده
آرزو داره ببینه ازت هیچ اسمی نمونده
برو و توی خیالت بگو این بازی رو بردی
باشه...من حرفی ندارم،از همین لحظه...تو...مردی
برچسب ها : دیگه باورت ندارم , به غریبه دل سپردی ,