بغضم را قورت می دهم و رویاهایم را پر پرمی کنم جلوی همین دیوار و ارام چمدانم رابر می دارم و بی صدا سمت خیالاتم قدم می زنم.
سمت کدام خیابان را باید وجب کنم تا خیالم جمع شود بابت تمام جهیزیه هایم ((داماد رفته جهیزیه بخره))هوای اینجا هم دیگر عروسی ندارد و من در هوای دلم بالاو پایین می پرم .
رد این خیابان را طی نکرده بر می گردم .ذهنم را پرواز می دهم سمت پول نداشته ام و خیال خام سر زا رفته ام و اینجا هوا هنوز صاف تا قسمتی ابری می ماند تا همیشه و من کارشناس این دل .